-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 14 آذرماه سال 1386 10:33
این سه چهار روزه هرچی بلای طبیعی بود در این منطقه ما ظاهر شد و باعث شد که جزیرههای جنگل ما خالی از جمعیت بشه و این گاگولها و قندعسلها از فرصت استفاده کنند و یک تعطیلات حسابی به خودشون و ما بدن!!!!!!! امروز بازهم روز ادب و آموزش بود و جزیره خالی از سکونت و من هم زودی پردیدم اومدن اینترنت بازی!!!!!!!! من و تینیون این نخ...
-
یک روز با شیرشاه
پنجشنبه 8 آذرماه سال 1386 18:28
امروز اینجا برف زیبایی بارید و من بی خانمان شب را خونه خاله ام بودم!!!!!!! و بعد صبح زود با صدای خروسک حسابی ابروریزی شد و خاله ام گفت کله سحر هم دست از سر تو برنمی دارند! پینوکیو جدید اومده بود و می خواست بدونه من کی می رم جزیره بوق و کرنا!!!!!!! من هم به روی خودم نیاوردم و با آرامش کارهامو انجام دادم و بعد از یک...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 7 آذرماه سال 1386 11:38
خیلی وقتها دلم خواسته اتفاقات مختلفی را که توی روز برام می افته مثل سابق بیام بنویسم و بعد بخونم و از یاداوری اونها بخندم ولی نمی دونم چرا دیگه نمی تونم بنویسم! شایدهم جزیره بوق و کرنا چندان هم پر از اتفاق مثل جزیره قبلیم نیست! اونجا یک درخت برای خودم دارم که هیشکی دستش به من نمی رسه و من خودم هم دور از سایرین زندگی...
-
بازگشت دوباره
یکشنبه 11 شهریورماه سال 1386 12:19
امروز هیچ قصد نوشتن نداشتم در حقیقت بعد از چند ماه دیگه رشته امور از دستم در رفته و خیلی وقته ننوشتم و نوشتن را فراموش کردم ولی وقتی نوشته های قبلیمو خوندم دیدم که یادآوری اتفاقات و نقشه های گذشته خیلی لذت بخش است پس تصمیم گرفتم دوباره شروع به نوشتم کنم ولی از جزیره بوق و کرنا توی پست قبلی به صورت خلاصه اشاره کرده...
-
یک سال هم گذشت!!!!
سهشنبه 29 اسفندماه سال 1385 13:42
بالاخره سال ۸۵ هم تموم شد با همه پستی و بلندیهاش!برای من و جزیره سال پر افت و خیزی بود!!!! پر از دعوا و جنجال و کشش و قوس تا می تونستم زدم و خوردم و این اواخر دیگه تقریبا دیگه خسته شده بودم و کنار کشیده بودم!!!!!! من از سال دیگه میرم جزیره مرکزی تا مقر حکومتی دیگه ای با عنوان چند تا بوق و کرنا ایجاد کنم! و سال جدید و...
-
بعد از صد سال!!!!!!!۱
جمعه 27 بهمنماه سال 1385 17:32
خیلی وقت است چیزی ننوشتم!نوشتن نداشتم یا دلم نمی خوسات ببنویسم یک احساسی مثل این داشتم! توی این مدت اتفاقات خیلی زیادی افتاده! که ثبتشون را از دست دادم! جزیره تبدیل به میدان جنگ شده بود بین من و گربه و سگ و این وسط هم مارمولک پیر آتش بیار معرکه شده بود و از گربه سگ حمایت می کرد!!!! ولی بلاخره این شیرشاه به میدان آمد و...
-
برف و جلسه در جزیره !!!!!!!!!
یکشنبه 28 آبانماه سال 1385 19:24
امروز یکعالمه برف بارید و همه جا را سفید پوش کرد صبح که می خواستم از خونه برم گفتم یکخورده برف است و می تونم پیاده برم ولی وقتی در را باز کردم دیدم یک کولاکی است که بیا و ببین!!!!!!! و ماشینم از جاش تکون نخورد و فقط داشت سرسره بازی می کرد از خیرش گذشتم و آژانس رفتم و قتی رسیدم دم در جزیره دیدم که روباه ماه هم با اسب...
-
سینبا پینوکیو می شود!!!!!!!!!!
یکشنبه 21 آبانماه سال 1385 23:42
وای امروز روز تقریبا شلوغی بود و من یکعالمه مدارک توصیه نامه تهیه کرده بودم و اونها را با روباه ماه فرستادم تا جغد بنر امضا کنه و اصلا فکر نمی کردم اون امضا کنه ولی حسابی ما رو شرمنده کرد نه تنها اونها رو برامون امضا کرده بود بلکه یکعالمه مثل همیشه ایراد گرفته بود و گفته بود اونها رو درست کنید و بیارید امضاش کنم و ما...
-
همه چیز در امن و امان است!!!!!!!!!
یکشنبه 14 آبانماه سال 1385 18:20
همه چیز در جزیره ساکن است و هیچ خبر داغ و دعوای جدیدی نیست!!!!! و این به این دلیل است که من هم دیگه پیر شدم و نمی خواهم با کسی دعوا کنم! برای همین زیاد به پرو پای گربه - سگ نمی پیچم و اگه اون صدای منو در نیاره من هیچکاری باهاش ندارم!!!!!!!!!!! امروز من و روباه ماه و تینیون و چوبین به گاگولهای تبعیدیمون امتیاز دادیم و...
-
جزیره و جزیره
شنبه 13 آبانماه سال 1385 18:38
یک مدتی بود که از جزیره و هرچی در رابطه با اون بود بدم می اید پس وب سایت هم جز اشیای تحریمی شده بود و چیزی توش ننوشتم! و امروز به شوق این شکللکهایی که پیدا کردم اومدم بنویسم! همه چیز توی جزیره مثل جنگ سرد شده که یک طرفش من قرار گرفتم و طرف دیگش گربه-سگ و داریم و با اسلحه های سرد به همدیگر حمله می کنیم ! و فعلا پیروطز...
-
بدون عنوان!
سهشنبه 25 مهرماه سال 1385 19:32
توی جزیره مثل همیشه پر از اتفاقات اعصاب خوردکنی و دعوا است و من هم تقریبا خودمو از کارها کنار کشیدم و دارم مثل همه افراد دیگه بار و بندیلمو جمع می کنم!!!!! تا عید خرمگس و تینیون و چوبین به احتمال زیاد نیستند و جزیره واقعا غیر قابل تحمل شده هرچی آدم احمق و از دماغ فیل افتاده همشون جمع شدن !!!!!!!!!! دیروز هم دوباره من...
-
جزیره +سفرنامه ایتالیا ۲!
جمعه 21 مهرماه سال 1385 17:39
این روزها اتفاقات من و گربه - سگ شروع شده و این گربه - سگ آمده و توی همه کارهای من دخالت می کنه و من هم تا می توانم سرکارش می سازم و اینهم واقعا یک موجود خنگولی است که حسابی حرص منو در می یاره!!!!!! دارم یواش یواش پشت مارمولک پیر نماز می خوانم چون خیلی باهوش تر و زرنگتر از این گربه- سگ است حداقل خیلی از نقشه ها را...
-
بازگشت دوباره!+سفرنامه ایتالیا ۱
چهارشنبه 5 مهرماه سال 1385 23:10
سلام!سلام!فکر کنم حدود یکماه است که ننوشتم و توی این یک ماه اتفاقات زیادی افتاده است.این که گربه-سگ اومده جزیره و ساکن شده و فعلا داره رئیس بازی در میاره و من هم هرچی کار است دارم میریزم روی سرش!!!!!!!!!!! جزیره را به دو قسمت بالا و پایین تقسم کردیم و من براش یکعالمه کار جور کردم و اون هم داره کارها را انجام می ده چون...
-
ده روز!
پنجشنبه 16 شهریورماه سال 1385 23:24
این چند روزه وقت نکردم بنویسم!سرم خیلی شلوغ بود و فرصت نوشتن نداشتم و امروز هم دیدم اگر ننویسم خیلی از اتفاقات از بین می ره پس آمدم تا بنویسم!!!!!!!!! این ده روز واقعا روزهای جالبی بود و پر از اتفاقات متنوع اولیش درست شدن سفر من و روباه ماه به ایتالیا بود که واقعا سورپریز بود و تا اینجای کار ایتالیایی ها برامون قالی...
-
فعالیت!
سهشنبه 7 شهریورماه سال 1385 21:10
دیروز جلسه جزیره را برگزار کردیم وقراار بود که قضیه مدال خانم کوچولو و دماغ سوختگی مارمولک پیر را یکجوری حالیش بکنیم ولی از این خوش شانسی مارمولک پیر دیر به جلسه آمد و فقط من بهش موضوع را گفتم نتونستم بیشتر روش مکث کنم و همچنین پروژه کسب علم ما هم تصویب شد و تقریبا جلسه کم خطری بود!!!!!!!!!!!! اما امروز!!!!!!!!امروز...
-
شروع جنگ با مارمولک پیر!!!!!!!!!
یکشنبه 5 شهریورماه سال 1385 20:17
دیروز دوباره جلسه تعلیم داشتیم توی جزیره مرکزی و توی این جلسه حسابی حال مارمولک پیر و خر شرک گرفته شده(هر کدام سر موضوع جداگانه)!!!!!!! این خر شرک یک گندی را بالا اورده بود و کاملا به مدل خر شرک صوت می زد و می گفت به روبه ماه که تو کردی و روباه ماه هم مچ اون را در جلسه تعلیم در حضور شیر شاه گرفت!و اون طبق معمول شروع...
-
گفتگو با گربه سگ!!!!
چهارشنبه 1 شهریورماه سال 1385 20:46
بعد چند روز خوردن و خوابیدن بلاخره امروز رفتم جزیره !!!!!! البته یک کم دیر رفتم و بعد توی حیاط چشمم به جمال شیرشاه و مارمولک پیر روشن شد!!!!!!!! طبق معمول شیرشاه شروع کرد به درس پرسیدن ازم که چیکار کردی فلان کار را بهمان کن و از این حرفها!!!!!!!! بعدش رفتم به سمت مقر حکومتی دیدم که در همسایه بغلی بازه اول فکر کردم...
-
خبر پیروزی دوست و شکست دشمن!!!!!!!!
شنبه 28 مردادماه سال 1385 18:17
امروز اصلا نمی خواست بنویسم برای اینکه من مرخصی هستم تا چهارشنبه بنابراین جزیره تعطیل!!!!!! ولی یک خبر شنیدم که حیفم آمد اینجا ثبتش نکنم!!!!!!!! این مارمولک پیر و خانم کوچولو و خاله خرسه برای اصفهان درخواست مدال کرده بودند و نفری هم صدو بیست هزلر تومان بابت در خواستشون پیاده شده بودند و امروز خبر رسید که فقط مال خانم...
-
ولیعهد!!!!!!!!!!
جمعه 27 مردادماه سال 1385 20:14
امروز طبق روال خودم که روزهای جمعه را به معرفی اعضای جزیره می پردارم می خواهم در مورد ولیعهد بنویسم! ساده ترین و بهترین تصویری که از ولیعهد می توانم بهتان معرفی کنم یک موجود کاملا بی عرضه و بی دست و پا که دارای اعتماد بنفس و غرور ۱۰۰٪ است!!!!!!!!! این موجود جزو هم مکتبیهای ما بوده و ما مراحل تکامل اون را از جین پوشی و...
-
سینبای خر فرض شده!!!!!!!!!!!!!!
پنجشنبه 26 مردادماه سال 1385 21:09
این چند روزه اعصابمم خیلی داغونه! حوصله جزیره و جنگل و شیرشاه و مارمولک پیر را ندارم!!!!!! می خواستم یکی را پیدا کنم و باهاش دعوا کنم و برای همین رفتم سراغ مارمولک پیر!!!!!!!!!! ولی اون هم بدتر منو عصبانی کرد!!!! نه اینکه باهام دعوا کنه برعکس می خواست خرم کنه و یکعالمه تعارف دروغ بهم کرد!!!!!!!!!!! راستش من برای ریاست...
-
غیبت صغری!!!!!!!
دوشنبه 23 مردادماه سال 1385 20:07
یک چند روزی در غیبت صغری بودم برای اینکه مرخصی بودم و از دوشنبه به جزیره نرفتم !!!!!!!! می خواستم بزرگ شدنم را جشن بگیرم!!!!!! آخه بیست یکم مرداد تولد من بود و الان من سینبای بزرگی شده ام و باید سعی کنم مثل سینبا بزرگ رفتار کنم!!!!!!!! خب بریم سر اتفاقات جزیره دوباره این مارمولک پیر و مارمولک بازیهاش!!!!!!!نمی دونم...
-
شروع روز با شیرشاه!!!!!!!!!!!۱
یکشنبه 15 مردادماه سال 1385 21:48
امروز صبح با هزار امید و ارزو رفته بودم جزیره و انتظار داشتم که روز خوب و ارامی را سپری خواهم کرد ولی در همان اول روز که مشغول تولید علم بودم اعلام شد که شیرشاه در مقر جزیره ساکن شده اند و من را به حضور احضار می کنند !!!!!!!! من هم با دست و پای لرزان که می خواهد موضوع خراب شدن قلعه شنی را از من پرس وجو کند رفتم پایین...
-
بازگشت!!!!!!!
شنبه 14 مردادماه سال 1385 22:46
چند روزی غایب بودم و رفته بودم سفر در ادامه ماجرای انتخاب گاگولها و بزمجه های جدید جزیره در حال طی مراحل بودم و یک مدتی استراحت کردم چون ماموریت برای ۳ روز بود و کارم فقط یک روز وقت گرفت و یک هم به کار شخصی مشغول شدم و روز اخر هم روباه ماه هم آمده بود و باهم یک کم ولگردی کردیم!!!!!!!!!!!! یک اتفاق بامزه هم در این سفر...
-
تغییر اسم وبلاگ!!!!
سهشنبه 10 مردادماه سال 1385 00:03
این روزا اتفاقات مهمی توی جزیره نمی افته برای اینکه گاگولها و بزمجه ها و گوگولیها همشون رفتن تعطیلات و ما فعلا داریم تخمه می شکنیم!!!!!!!!! ولی اینروزا بازار درخت تعلیم و روباه ماه داغه و مجبورم از اون بنویسم و فکر می کنم باید اسم وبلاگ را به روباه ماه و درخت تعلیم تغییر بدهم!!!!!!!!!! کشمکش لفظی روباه ماه و مارمولک...
-
دعوا دعوا!!!!!!!!
یکشنبه 8 مردادماه سال 1385 21:06
امروز من به خدا دعوا نکردم! راستشو بخواهید دلم لک زده برای یک دعوای جانانه ولی فرصتش هنوز پیش نیامده این مارمولک پیر چند وقتی که دم به تله نمی ده و من هم طرف دعوایی غیر از این ندارم!!!!!!! علت انتخاب تیتر هم برای اینکه می خواهم دعوا روباه ماه را بنویسم!!!!!!!! این روبا ماه توی درخت گاگولها حکم فرمایی می کنه و شما باید...
-
نظریه اتحادمارمولک پیر و گربه-سگ!!!!!!
شنبه 7 مردادماه سال 1385 20:13
امروز تقریبا روز خوبی بود و من همش خندیدم و یکعالمه فحش از روباه ماه و خانم کوچولو شنیدم. این روباه ماه تا تونست توی ذوق این بچه(یعنی من زد) حسابی امروز این روباه ماه ضدحال بود فقط داشت توی سر این بچه که من باشم می زد ولی امروز من هم بی خیالتر از همیشه فقط ۳۲ دندون را بیرون داده بودم! چون یک سفر برام پیش آمده و از سه...
-
شغال کبیر!!!!!!!!!!!(تعظیم کنید)
جمعه 6 مردادماه سال 1385 14:18
امروز هم به روال جمعه گذشته می خواهم بپردازم به معرفی شغال کبیر!!!!!!!!!!! چراکه اصلا جای انصاف نیست که مارمولک پیر را معرفی بکنم و دوست و رفیق جین جان جونیش را بدون معرفی بگذارم!!!!!!!! خب اگر از مارمولک پیر در مورد شغال کبیر بپرسید می توان به این صورت گرفت: موجود مقدسی است که همه زندگی و فکرش دنبال خیر و نیکی است و...
-
روباه ماه حسود و شیر شاه دست و دلباز!!!!!!!
پنجشنبه 5 مردادماه سال 1385 20:56
دیروز روز روز جلسه و صیح باید به دو تا جلسه می رفتم که من جیم فنگ را زدم و هرچی صدای خروسک بی محل را دراوردن من اهمیت ندادم و بی خیال شدم!!!!!!!! دیروز (دیروز نه پریروز) یک خبر از فامیل به روباه ماه رسیده بود که داشت از حسودی و نامیدی خودش را می کشت و همش اوازهای نامید کننده می خواند و دست از زندگی کشیده بود و دیگر...
-
حرفهای درهم برهمه بی سرو ته!!!!!!!!!!!!!
سهشنبه 3 مردادماه سال 1385 21:33
دیروز در سایه برق و حوصله نتونست به روز کنم و در ثانی نیز اتفاق خاصی نبود باز رفت و آمد به جزیره مرکزی بود و جلسه های خسته کننده و دعوا و دوباره بازگشت!!!!!!!!! امروز هم اتفاق خاصی نیافتاد من تصمیم به ییلاق گرفتم پس رفتم اتاق فکر و دفتر و دستکم را جمع کردم و تصمیم بر ساکن شدن در مقر حکومتی گرفتم!!!!! و شروع به تولید...
-
جلسه تعلیم در جزیره مرکزی!!!!!!!
یکشنبه 1 مردادماه سال 1385 22:08
امروز صبح روباه ماه جلسه تعلیم در دفتر مرکزی برگزار کرد!!!!!!!!این جلسات از اون جلسات خفن است که فقط باید از صبح تا شب کارتو ول کنی و بری بشینی توی جلسه مزخرف و قیافه پلنگ صورتی و بوفی و خر شرک و گربه نره و از حمه مهمتر مارمولک پیر را تحمل کنی!!!!!!! امروز هم از اون جلسات بود که حسابی دعوایی بود!اعصاب من به خاطر...