بدون عنوان!

توی جزیره مثل همیشه پر از اتفاقات اعصاب خوردکنی و دعوا است و من هم تقریبا خودمو از کارها کنار کشیدم و دارم مثل همه افراد دیگه بار و بندیلمو جمع می کنم!!!!! تا عید خرمگس و تینیون و چوبین به احتمال زیاد نیستند و جزیره واقعا غیر قابل تحمل شده هرچی آدم احمق و از دماغ فیل افتاده همشون جمع شدن !!!!!!!!!!

دیروز هم دوباره من و گربه- سگ دعوا داشتیم اون سر.......... اینکه چرا مراسم فضل ........ را بدون حضور اون برگزار دادم به من تذکر داد و من هم تقریبا چشممو بستم و دهنمو باز کردم و یکعالمه حرف بارش کردم !!!!!!!!! و فکر می کنم این سریال تا زمانی که این سر من رئیس بازی در میاره ادامه دارد !!!!!!!!!!

جزیره +سفرنامه ایتالیا ۲!

این روزها اتفاقات من و گربه - سگ شروع شده  و این گربه - سگ آمده و توی همه کارهای من دخالت می کنه و من هم تا می توانم سرکارش می سازم و اینهم واقعا یک موجود خنگولی است که حسابی حرص منو در می یاره!!!!!! دارم یواش یواش پشت مارمولک پیر نماز می خوانم چون خیلی باهوش تر و زرنگتر از این گربه- سگ است حداقل خیلی از نقشه ها را خودش می کشه و من بعد از سه چهار روز متوجه نقشه بودن می شوم و این نه!!!!!! اون روز این خرمگس رفته بود پیشش و خواسته بود زیر اب منو بزنه و این هم خواست مثلا از من باز خواست کنه و همون حرفهای خرمگس را به من تحویل داد که واقعا اون روی منو بالا آورده بود و می خواستم بهش بگم من خرم ولی نه آن اندازه که تو فکر می کنی!!!!!!!!

ادامه سفر ایتالیا:بعد برگشتیم فرودگاه و با هزار مصیبت سالن ورودی به پروازهای داخلی را پیدا کردیم و رفتیم سوار هواپیما شدیم بعد یکعالمه نشستن توی هواپیما گفتن که پرواز یه یک ساعتی تاخیر داره!!!!!!! صد رحمت به ایران ایر و برای اینکه صدامون در نیاد آوردن بهمون اندازه نصف کف دست بستنی دادن که نخورده تموم شد و بعد از هزار سلام و صلوات راه افتادیم ولی این خلبانش به قدری ناشی بود که هزار دفعه پرواز با توپولوفهای خودمون را ارزو کردیم و بعد از هزار تا تشهد و صلوات بلاخره پامون به زمین رسیدو بارها را تحویل گرفتیم حالا چطوری بریم هتل!!!!!!!!! شانس اوردیم فرودگاه فلورانس کوچولو موچو بود و فورا رسیدیم به بیرون فرودگاه والله اگه اندازه فرودگاه میلان بود تا شب با بارهامون باید دور خودمون می چرخیدیم!!!! حالا باید یک ایستگاه اتوبوس پیدا می کردیم توی محوطه چند تا اتوبوس ایستاده بودند ولی همشون اتوبوسهای خصوصی تور بودن و اون دور یک جایی شبیه ایستگاه بود و اینجانب که به عنوان سخنگو و بادو این روبا ماه رفته بودم فوری رفتم به سمت اقایی که توی ایستگاه ایستاده بود و با انگلیسی خیلی توپوم ازش سئوال کردم اینجا ایستگاه اتوبوس برای مرکز شهر است که از شانس من طرف انگلیسی بود و شروع کرد ورور انگلیسی صحبت کردن و من فقط فهمیدم که میگه آره و هر ساعت یکبار می آید و مثل اینکه گفته بود بلیطش ۵ یورو و من اونو پانزده فهمیده بودم اول یک لحظه که انگلیس صحبت کرد کپ کردم و به صورتش زل زدم و بعد بدون تشکر دویم به سمت روبه ماه حالا با خودش چی فکر کرد نمی دونم!!!!!!! و با هزار مصیبت بارهامون را کشیدیم و آوردیم به ایسگاه و اتوبوس آمد و سوار شدیم و ایستگاه آخر که ایستگاه قطار بود رسیدیم و پیاده شدیم و یک کروکی محل هتل را داشتیم ولی حالا بیا یک هفر را پیدا کن تا انگلیسی متوجه بشه و هرچی می پرسیدیم شروع می کردند تند تند ایتالیایی صحبت کردن و با بارهای سنگین ما با هزار مصیبت خودمون را به هتل رساندیم بلاخره و ساکن شدیم!!!!!!

بازگشت دوباره!+سفرنامه ایتالیا ۱

سلام!سلام!فکر کنم حدود یکماه است که ننوشتم و توی این یک ماه اتفاقات زیادی افتاده است.این که گربه-سگ اومده جزیره و ساکن شده و فعلا داره رئیس بازی در میاره و من هم هرچی کار است دارم میریزم روی سرش!!!!!!!!!!!جزیره را به دو قسمت بالا و پایین تقسم کردیم و من براش یکعالمه کار جور کردم و اون هم داره کارها را انجام می ده چون خیلی ناشیه من هم تا می تونم سر کارش می زارم!!!! و امروز هم یک سوژه جالب پیدا کردم و فکر می کنم فعلا تا یک مدتی سرکار است! این سوژه بر می گردد به زمان ریاست شیپورچی که یکعالمه نخود و لوبیای عوضی بین گاگولهای جزیره پخش کرده که دیروز توسط من استخراج شد و فعلا همه سرکار هستند.!!!!!! و از یک طرفه دیگه این شیرشاه طی یک ابتکار نادر برای همه جزیره هاش رییس گذاشته و این روباه ماه هم داره برای خودش عشق و حال می کنه!!!!!یک سوژه ای شده که داره روی عکس العمل همه مطالعه می کنه!!!!!!!!!

و حالا سفرما به ایتالیا به دنبال مدال بود که واقعا خوش گذشت و پر از اتفاقات پت و مت بازی من و روباه ماه و هلاک کردن خودمون توی خیابانهای فلورانس بود!!!!!! چون ما بچه های خوبی بودیم شیرشاه بهمون اجازه داد که بریم اونجا و مردمی را که خردید می کنند تماشا کنیم !!!!!!و قبل از رفتن توسط مارمولک پیر پیغام فرستاد و ما را به حضور احضار کرد و شروع به نصیحت کرد که اولا با هیچکس دست نمی دهید و همیشه یک کتاب دستتون باشه تا بی ادبی نباشه و اونجا فقط کره و مربا بخورید و مبادا گوشت بهتون بدن و اگه غذای گوشتی بهتون تعارف کردن بگین ما رژیم هستیم!!!!!! و از همه مهمتر اینکه پیش فرض اینکه شما ناموس به سر رفتین به ناف ایتالیا و خویشاوندی خود را با کلاغها اثبات کردین و اگه بهتون گفتن مگه شما کلاغین بگین آره ما ملیتمون کلاغیه!!!!!!!!

ابتدای سفر ما از میلان و فرودگاه مالپنزا شروع شد که ما دوتا مت و پت بجای اینکه بریم درب خروجی رفتیم سالن ترانزیت پروازهای خارجی و مثل دهاتی ها اول محو فروشگاها شدیم و بعد یک ساعت دور خودمان چرخیدن نتونستیم درب خروجی را پیدا کنیم!!!!!! از یک آقای راهنمای بد اخلاق هم پرسیدیم با اخم و تخم یکجایی را بهمون نشان داد و بلاخره با راهنمایی یک خانم شیک و خوش اخلاق توانستیم از سالن خارج بشویم و حالا دردسر خرید بلیط اتوبوس برای رفتن به میلان بود که با هزار دردسر و دور خودمان چرخیدن  بلاخره یک بلیط خریدیم ولی نمی دانستیم چطور اتوبوس پیدا کنیم و اصلا کجا برویم و بعد که یک اتوبوس انتخاب کردیم ونتوانستیم اتوبوس را پیدا کنیم و خلاصه دیدیم یکجایی جلوی در فرودگاه دارند داد می زنند میلانو و ما هم پردیم و سوار شدیم و یک ساعت طول کشید تا برسیم مرکز شهر و ایستگاه قطار مرکزی و بعدش چون پرواز داشتیم به فلورانس فقط یک خیابان را تا ته رفتیم و برگشتیم دوباره به فرودگاه!!!!!)ادامه دارد...