بعد از صد سال!!!!!!!۱

خیلی وقت است چیزی ننوشتم!نوشتن نداشتم یا دلم نمی خوسات ببنویسم یک احساسی مثل این داشتم!   توی این مدت اتفاقات خیلی زیادی افتاده! که ثبتشون را از دست دادم! جزیره تبدیل به میدان جنگ شده بود بین من و گربه و سگ و این وسط هم مارمولک پیر آتش بیار معرکه شده بود و از گربه سگ حمایت می کرد!!!! ولی بلاخره این شیرشاه به میدان آمد و میانه را گرفت و منو فرستاد به یک جزیره دیگر و به جای من شیپورچی را گذاشت و این واقعا به من چسبید!!!!!! حلا این مارمولک پیر به غلط کردن افتاده ولی هنوز از رو نرفته و فکر می کنه که من حاضرم بیشتر از این الت دستش بشم! ولی این دفعه را کور خونده!!!!!!!!!! 

توی این مدت به دنبال یک مدال هم با روباه ماه رفتیم مالزی که بعدا در موردش می نویسم!