جزیره +سفرنامه ایتالیا ۲!

این روزها اتفاقات من و گربه - سگ شروع شده  و این گربه - سگ آمده و توی همه کارهای من دخالت می کنه و من هم تا می توانم سرکارش می سازم و اینهم واقعا یک موجود خنگولی است که حسابی حرص منو در می یاره!!!!!! دارم یواش یواش پشت مارمولک پیر نماز می خوانم چون خیلی باهوش تر و زرنگتر از این گربه- سگ است حداقل خیلی از نقشه ها را خودش می کشه و من بعد از سه چهار روز متوجه نقشه بودن می شوم و این نه!!!!!! اون روز این خرمگس رفته بود پیشش و خواسته بود زیر اب منو بزنه و این هم خواست مثلا از من باز خواست کنه و همون حرفهای خرمگس را به من تحویل داد که واقعا اون روی منو بالا آورده بود و می خواستم بهش بگم من خرم ولی نه آن اندازه که تو فکر می کنی!!!!!!!!

ادامه سفر ایتالیا:بعد برگشتیم فرودگاه و با هزار مصیبت سالن ورودی به پروازهای داخلی را پیدا کردیم و رفتیم سوار هواپیما شدیم بعد یکعالمه نشستن توی هواپیما گفتن که پرواز یه یک ساعتی تاخیر داره!!!!!!! صد رحمت به ایران ایر و برای اینکه صدامون در نیاد آوردن بهمون اندازه نصف کف دست بستنی دادن که نخورده تموم شد و بعد از هزار سلام و صلوات راه افتادیم ولی این خلبانش به قدری ناشی بود که هزار دفعه پرواز با توپولوفهای خودمون را ارزو کردیم و بعد از هزار تا تشهد و صلوات بلاخره پامون به زمین رسیدو بارها را تحویل گرفتیم حالا چطوری بریم هتل!!!!!!!!! شانس اوردیم فرودگاه فلورانس کوچولو موچو بود و فورا رسیدیم به بیرون فرودگاه والله اگه اندازه فرودگاه میلان بود تا شب با بارهامون باید دور خودمون می چرخیدیم!!!! حالا باید یک ایستگاه اتوبوس پیدا می کردیم توی محوطه چند تا اتوبوس ایستاده بودند ولی همشون اتوبوسهای خصوصی تور بودن و اون دور یک جایی شبیه ایستگاه بود و اینجانب که به عنوان سخنگو و بادو این روبا ماه رفته بودم فوری رفتم به سمت اقایی که توی ایستگاه ایستاده بود و با انگلیسی خیلی توپوم ازش سئوال کردم اینجا ایستگاه اتوبوس برای مرکز شهر است که از شانس من طرف انگلیسی بود و شروع کرد ورور انگلیسی صحبت کردن و من فقط فهمیدم که میگه آره و هر ساعت یکبار می آید و مثل اینکه گفته بود بلیطش ۵ یورو و من اونو پانزده فهمیده بودم اول یک لحظه که انگلیس صحبت کرد کپ کردم و به صورتش زل زدم و بعد بدون تشکر دویم به سمت روبه ماه حالا با خودش چی فکر کرد نمی دونم!!!!!!! و با هزار مصیبت بارهامون را کشیدیم و آوردیم به ایسگاه و اتوبوس آمد و سوار شدیم و ایستگاه آخر که ایستگاه قطار بود رسیدیم و پیاده شدیم و یک کروکی محل هتل را داشتیم ولی حالا بیا یک هفر را پیدا کن تا انگلیسی متوجه بشه و هرچی می پرسیدیم شروع می کردند تند تند ایتالیایی صحبت کردن و با بارهای سنگین ما با هزار مصیبت خودمون را به هتل رساندیم بلاخره و ساکن شدیم!!!!!!

نظرات 2 + ارسال نظر
میلاد جمعه 21 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 05:45 ب.ظ http://behtarin.tk

سلام.
جالب بود.مث سفرنامه ناصر خسرو بود!!

خیلی ممنون بابت نامگذاری!!!!!! ولی اینجا سفرنامه جزئ خیلی کوچکی از وبلاگ است بیشتر قسمتهای و بلاگ حوادث نامه است.

مرجان جمعه 21 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 06:40 ب.ظ http://shaghayeghe-vahshi.blogsky.com

سلام دوست عزیز
حتما بهم سر بزن که خیلی به کمکت احتیاج دارم
منتظرم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد