خبر پیروزی دوست و شکست دشمن!!!!!!!!

امروز اصلا نمی خواست بنویسم برای اینکه من مرخصی هستم تا چهارشنبه بنابراین جزیره تعطیل!!!!!! ولی یک خبر شنیدم که حیفم آمد اینجا ثبتش نکنم!!!!!!!!

این مارمولک پیر و خانم کوچولو و خاله خرسه برای اصفهان درخواست مدال کرده بودند و نفری هم صدو بیست هزلر تومان بابت در خواستشون پیاده شده بودند و امروز خبر رسید که فقط مال خانم کوچولو پذیرفته شده است!!!!!!برای خاله خرسه ناراحت شدم ولی خبر مارمولک پیر واقعا خوشحال کننده بود!!!!!!!!!!! و امروز فقط شیرینی خوران است!!!!!!!!!! از بس که این مارمولک محبوب القلوب است ما به همدیگر زنگ می زنیم و مژده گانی می گیریم و می گیم مدال اصفهان مارمولک پیر پذیرفته نشده است!!!!!!!!!

ولیعهد!!!!!!!!!!

امروز طبق روال خودم که روزهای جمعه را به معرفی اعضای جزیره می پردارم می خواهم در مورد ولیعهد بنویسم!

ساده ترین و بهترین تصویری که از ولیعهد می توانم بهتان معرفی کنم یک موجود کاملا بی عرضه و بی دست و پا که دارای اعتماد بنفس و غرور ۱۰۰٪ است!!!!!!!!!

این موجود جزو هم مکتبیهای ما بوده و ما مراحل تکامل اون را از جین پوشی و تولدهای و کادو های آنچنانی وآن مرحله مفتضحانه نهایی  تا تبدیل شدن به فرد دو اتیشه یقه پیراهن بسته و به اعتماد بنفس ۱۰۰٪ را اطلاع داریم!!!!!!!! ولی به روی مبارکش اصلا نمی آورد جوری که فکر می کنی این موجود از اول ولیعهد بوده است!!!!!!!!! و آخر لیاقت و کاردانی است!!!!!!!!!! و همیشه دماغوشو بالا می گیره و اظهار فضل می کنه و تا آتجایی که می تونه به بقیه توهین می کنه و صلاحیت علمی و اخلاقی همه را زیر سئوال می برد !!!!!!!

این موجود هم یکی از ابتکارات مخصوص شیرشاه شاه که هرچی ادم بی لیاقت و بی دست و پا است از کل دنیا در این جنگل جمع می کند است!!!!! ولی این موجود فکر کنم رتبه اول را در جنگل کسب کرده است!!!!!!!!!!

ماجرای و لیعهدی هم یک برنامه از پیش تعیین شده شیرشاه می باشد که توسط قش قش به مورد اجرا در امد و این موجود به سمت همسری دختر شیرشاه نایل شد!!!!!! بعد  از این شیرشاه هرچی ابرو و حیثت دارد فقط در راه این ولیعهد خرج می کند و این هم مثل یک کیسه ته سوراخ می باشد که هرچی خرج کنی به جایی نمی رسد چون که تهش سوراخ است!!!!!!!!!! و فقط می تواند یک داماد سزخانه مناسب برای شیرشاه و ولیعد تا زمان حکومت شیرشاه باشد!!!!!!بعد از شیرشاه فکر نکنم کس دیگری حاضر به قبول اون باشد!!!!!!!!!!

سینبای خر فرض شده!!!!!!!!!!!!!!

این چند روزه اعصابمم خیلی داغونه! حوصله جزیره و جنگل و شیرشاه و مارمولک پیر را ندارم!!!!!! می خواستم یکی را پیدا کنم و باهاش دعوا کنم و برای همین رفتم سراغ مارمولک پیر!!!!!!!!!! ولی اون هم بدتر منو عصبانی کرد!!!! نه اینکه باهام دعوا کنه برعکس می خواست خرم کنه و یکعالمه تعارف دروغ بهم کرد!!!!!!!!!!!

راستش من برای ریاست جزیره که می خواستم باندازم روی سر گربه-سگ و رفته بودم با مارمولک پیر اتمام حجت کنم ولی اون فکر کرد که من می خواهم ناز کنم و شروع کرد به خر کردن من!!!!!!!!! اونقدر هندونه داد بغلم که من مونده بودم که چطور می تونم از لای در رد بشم!!!!!!!! من هم نشسته بودم به حرفهاش گوش می کردم و توی دلم می گفتم خر خودتی من شده بودم یک فرد مدیر و مدبر و باهوش و با خلاقیت و هرچی صفت خوب که می توانید به من نصبت دهید را بهم گفت!!!!!!! من باید گربه- سگ را مدیریت بکنم!!!!!!!!(جلالخالق از کی تا حالا زیر درست رئیس را مدیریت می کنه!!!!!!!) و باید بهش بگم چیکار بکنه و چیکار نکنه!!!!!!!!!واقعا نمی دانم خودش فکر می کرد که من همه این حرفهاشو باور کردم؟؟؟؟؟؟؟ یعنی فکر می کنه من تا این اندازه احمقم که دم خروس را دیده باشم و قسمش را قبول کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ حرف اونیکه به کرات پشت سر من و روی خودم یکعالمه حرف بارم کرده است!!!!!!!

 و من هم از حرص فقط چندتا تیکه  بهش پروندم که بفهمه خر خودشه ولی اون هم اصلا به روی مبارکه نیاورد و تقریبا بدون هیچ نتیجه ای از مقرر حکومتیش اومدم بیرون ولی من هم با خودم نقشه هایی کشیدم و می خواهم انها را اجرا کنم!!!!!!! شاید روزهای اینده بنویسم!!!!!!!!

غیبت صغری!!!!!!!

یک چند روزی در غیبت صغری بودم برای اینکه مرخصی بودم و از دوشنبه به جزیره نرفتم !!!!!!!! می خواستم بزرگ شدنم را جشن بگیرم!!!!!! آخه بیست یکم مرداد تولد من بود و الان من سینبای بزرگی شده ام و باید سعی کنم مثل سینبا بزرگ رفتار کنم!!!!!!!!

خب بریم سر اتفاقات جزیره دوباره این مارمولک پیر و مارمولک بازیهاش!!!!!!!نمی دونم این مارمولک به اندازه یک اپسیلون وجدان داره یا نه؟؟؟؟از من بپرسید می گم نه!!!!!!!بزار از اول بگم این چوبین بیچاره را شیر شاه روادیدشو برای چنگل فقط برای شش ماه تمدید کرده و بعدش باید بره و این هم به دنبال یک بهشت که بره- این موجود باید زودتر اقدام می کرد به رفتن ولی اونقدر دست دست کرد تا مجبور شد- و یک مدرک می خواست که این مارمولک پیر باید بهش می داد ولی این مارمولک بی وجدان هم می گفت من نمی تونم بدم برو از بوشفگ و روباه ماه بگیر در حالی اون مشاور و رئیس ایناست و کاری که اینها می توانند بکنند می تونه بکنه ولی این مارمولک بی وجدان آزرش گرفته بود و می گفت من نمی دم و حتی شیر شاه هم بهش گفت باید بدی ولی زیر ار نرفت و گفت روادید این چوبین از اول هم غیر قانونی بود و من نمی توانم بگم این اینجا بوده در طول یک سال!!!!!!!! بگو مارمولگ احمق یک حرفی بزن که هیچکس به ریشت نخندد!!!!!!!(این اتفاق روز دوشنبه هفته گذشته اتفاق افتاده بود که من با یک هفته تاخیر می نویسم)

و از دوشنیه هفته گذشته تا شنبه مرخصی و استراحت و مشغول کار کدبانوگری بودم!!!!!!! و دیروز هم اتفاق خاصی نیافتاد و امروز هم به همچنین فقط امروز توی اسباب بازی جنگلی متوجه شدم که گربه -سگ به طور رسمی وارد جزیره شده و در خواست مرخصیش به اسباب بازی من آمده بود!!!!!!!!

حالا نمی دونم با چه روشی این جزیره را باندازم روی سرش و فرار کنم !!!!!!!!وقتی به مهر فکر می کنم اعصابم خط خطی می شه!!!!!!من نمی خواهم بمونم توی جزیره به چه زبانی بگم!!!!!!!!!!نمی خواهم!!!!!!!!

راستی فراموش کردم!!!!!!!!!!!و یک خبر خبر !!!!!!!(من کم کم دارم می شوم شیپورچی) کلاخ کچل یک ۲۰۶ خریده!!!!!!!!!!

شروع روز با شیرشاه!!!!!!!!!!!۱

امروز صبح با هزار امید و ارزو رفته بودم جزیره و انتظار داشتم که روز خوب و ارامی را سپری خواهم کرد ولی در همان اول روز که مشغول تولید علم بودم اعلام شد که شیرشاه در مقر جزیره ساکن شده اند و من را به حضور احضار می کنند !!!!!!!!

من هم با دست و پای لرزان که می خواهد موضوع خراب شدن قلعه شنی  را از من پرس وجو کند رفتم پایین و دیدم مارمولک پیر هم حضور دارد و همه جمع بودند و شیرشاه درخواست نمودند تا نامه اعمال جزیره را به حضورش ببرم و من هم از شانس نامه اعمالی که دفعه گذشته آماده کرده بودم دور نیانداخته بودم و به رویتشان رساندم و بعد گیر داد به اعمال خانم کوچولو و گفت ساعت اعمالش زیاد است و باید کم کنیم و دستور احضار اون را صدر کردند و بعد از مدتی آمد و شروع به بحث و ارائه راه حل کردیم!!!(از آن راحلهای مخصوص جنگل ما که فعلا نیرو نداریم و این اعمال هم وظیفه شماست و خیلی کار سبکی دارید و فعلا یک عدد گاگول انتخاب کنید و با آن ادامه بدهید!!!!!!!!

بعد صحبت به بررسی و نگهداری قلعه های شنی گاگولها و گوگولیها و بزمجه ها رسید و باز مارمولک پیر شروع به ادامه افضات نمود که من اینکارو کردم و فلان کارو کردم و باید این کارو بکنیم و از این حرفهای صدمن یغاز که من هم محکم زدم گفتم کدوم کار کدوم برنامه ریزی؟؟؟؟هشت سال که این کار حتی قبل از آمدن تو اینجا اجرا می شده و کاری که تو کردی را بگو؟؟؟؟؟؟ و لال مونی گرفت!!!!!این اواخر این مارمولک فقط داره روی اعصاب من راه میره !!!!!!!!هیچکاری از دستش برنمی آید فقط می شینه حرف می زنه حالا بگو بهش تا عمل کنه!!

من اگه بتونم این جزیره را باندازم سر گربه سگ و فرار کنم خیلی شانس آوردم !!!!!!دیروز فکر می کردم که بعد از آمدن گربه سگ اینجا هتل می شه و من راحت ولی امروز که یک کم بهتر فکر کردم دیدم به دردسرش نمی ارزه مخصوصا بعد از اعلام عدم نیاز به کوزت و مهلت شش ماهه به چوبین به فرار جدیتر فکر می کنم و برای اینکه بتوان فرار کنم باید فرصت کار برای تولید علم داشته باشم که اگر در ریاست بمانم اصلا عملی نیست!!!!!!

بازگشت!!!!!!!

چند روزی غایب بودم و رفته بودم سفر در ادامه ماجرای انتخاب گاگولها و بزمجه های جدید جزیره در حال طی مراحل بودم و یک مدتی استراحت کردم چون ماموریت برای ۳ روز بود و کارم فقط یک روز وقت گرفت و یک هم به کار شخصی مشغول شدم و روز اخر هم روباه ماه هم آمده بود و باهم یک کم ولگردی کردیم!!!!!!!!!!!!

یک اتفاق بامزه هم در این سفر افتاد برای انتخاب گاگولها ما رفته بودیم به یک جزیره دولتی که در آنجا نیز به علت کلاغ هایی که در اطراف بودند ناموس به سر رفته بودیم و این مسئول اونجا اولش امد پیش من و گفت چطور با این که یک طرفشو زدی زیر بغل کار می کنی و بعد هم گفت این ناموسهای جدید هم راحت هستند و هم پوشیده تر!!!!!!!!! و بعد در آخر هم آمد گفت دوباره در مورد این پوشش فکر کنید بگذاریدش کنار!!!!!!!(قابل توجه شیر شاه)!!!!!!!!!!!

و در طول دو سه روز گذشته این و لیعهد و همسر گرامی فقط در در صدای این خروسک بی محل رل در می آوردند!!!!!!!!!من هم پرو تر از اینها اصلا جوابشون را ندادم!!!!!!! تا حدودی می دانستم که مسئله سر قلعه شنی همسرش است که فکر می کند یک دست نامرئی مرموز زده و اونو خرد کرده پس گفتم بگذار تا شنبه حالم گرفته نشه!!!!!!!

روز شنبه رفته بودم به مقر حکومتی و مشغوا انجام عمورات مربوطه بودم که دیدم این همسر جان وارد شد با این مضمون که مامورلک پیر می گوید مسئول همه این اتفاقات تو هستی!!!!!!!! من بگی که برق از سرم پرید و شیپور جنگ را زدم و اعلام حمله به سمت قلعه مارمولک پیر نمودم و همراه همسر جالن رفتم و نیزه به دست مارمولک پیر را مجبور به اعتراف کردم و این مارمولک پیر که همیشه دنبال یک نفر است که تقصیرات را بیاندازد گردنش شروع به سخنرانی کرده و اعلام نمود که اصلا تقصی خانم کوچولو است و از این حرفها که من جبران می کنم و غیره و من هم بعد از چند نیش و کنایه ابدار از اتاق خارج شدم!!!!!!!!!!

ظاهرا امروز بعد از مارمولک پیر همسر جان رفته بود نزد ابوی گرامی(شیر شاه) و اعلام جرم کرده بود علیه خانم کوچولو و شیر شاه نیز با احضار خانم کوچولو و با وعده و تهدید خواسته بود که این همسر جان لوس و بی ادب ببخشید که توهین به عزیز دردانه شیر شاه کردم!!!!!!!!!!! به بالای قله ببرد و این دست نامرئی نیز کسی جز رقیب این همسر جان نیست را باید تنبیه کند تا غبرتی باشد برای سایر رقبای او که از این به بعد جرات نکنند با همسر رغابت کنند و کسری بالای کوه را بسپارند به اون!!!!!!!!

تغییر اسم وبلاگ!!!!

این روزا اتفاقات مهمی توی جزیره نمی افته برای اینکه  گاگولها و بزمجه ها و گوگولیها همشون رفتن تعطیلات و ما فعلا داریم تخمه می شکنیم!!!!!!!!!

ولی اینروزا بازار درخت تعلیم و روباه ماه داغه و مجبورم از اون بنویسم و فکر می کنم باید اسم وبلاگ را به روباه ماه و درخت تعلیم تغییر بدهم!!!!!!!!!!

کشمکش لفظی روباه ماه و مارمولک پیر هنوز ادامه دارد و از آنجایی که این مارمولک آخر دست و پا است که نمی تواند کاری بکند و هرچه شیر شاه می گوید قبول می کند و حتی در برابر استفای روباه ماه هم او را نزد شیرشاه می فرستد و یکسری تعلیماتی به روباه ماه می دهد برای قانع کردن شیرشاه که فقط به درد عمه اش می خورد و این روزها با روباه ماه صحبت زیاد نکنید و باهاش کل کل نکنید که بد می بینید!!!!!!!!

من تا روز جمعه سفر می رم تا گاگولهای آینده را انتخاب کنیم!!!!!! پس نیستم و این وبلاگ یک استراحت چند روزه می کنه !!!!!!!!!

دعوا دعوا!!!!!!!!

امروز من به خدا دعوا نکردم! راستشو بخواهید دلم لک زده برای یک دعوای جانانه ولی فرصتش هنوز پیش نیامده این مارمولک پیر چند وقتی که دم به تله نمی ده و من هم طرف دعوایی غیر از این ندارم!!!!!!!

علت انتخاب تیتر هم برای اینکه می خواهم دعوا روباه ماه را بنویسم!!!!!!!! این روبا ماه توی درخت گاگولها حکم فرمایی می کنه و شما باید این درخت که اسمش تعلیمه را ببنید و با موجودات اون تک به تک آشنا بشوید این موجودات را فکر کنم توی جنگل دست چین کردند و با پست سفارشی فرستادن مخصوصا به این درخت و اخیرا این روباه ماه خسته شده بود و درخواست یک موجود اضافی با حداقل ای کیو  را کرده بود که بلاخره این نیش نیش یکی را براش پیدا کرده بود ولی از انجاییکه این درخت را برای استثنات جنگل پرورش داده اند !!!!!!! در یکی از روزها این چهار دست دست یکی از گاگولهای فامیلش  راگرفت و آورد به درخت و این روباه ماه هم ایستاد جلوش و مقاومت کرد ولی از انجاییکه در  این جنگل فقط تله گذاشته اند تاهرچی آدم بی لیاقته ا است ان را جذب  کند!!!!!!! این شیر شاه امروز آمد میدان و بعد از کلی طتمیع روباه ماه و وعده های صدمن یه غاز و حرفهایی که فقط به درد دله خودش می خوره به روباه ماه گفت که باید این گاگول شماره ۳ را قبول بکنه(البته من امروز توی مقر حکومتی بودم و از این اتفاقات بعد از ظهر خبردار شدم)!!!!! و این روباه ماه هم کتکخوری غیر از مارمولک پیر ندارد!!!!!!!!زنگ می زنه به مارمولک پیر و هرچی از دهنش در می اید بار اون می کنه!!!!!!!!!!و مارمولک پیر هم که زورش فقط به تینیون می رسه اون مجبور می کنه که چندتا تحفه برای این روباه ماه برای اینکه از دلش دربیاره می فرسته و فکر کنم این شاهنشینی روباه ماه یک چند روزی ادامه پیدا خواهد!!!!!!!! فردا هم جلسه تعلیم است و فکر کنم این روباه ماه می تواند حسابی جولان بدهد چون فعلا مارمولک پیر موش شده رفته قائم شده است!!!!!!!! من هم بهتره فعلا استه بیام استه برم تا روباه ماه شاخم نزنه!

نظریه اتحادمارمولک پیر و گربه-سگ!!!!!!

امروز تقریبا روز خوبی بود و من همش خندیدم و یکعالمه فحش از روباه ماه و خانم کوچولو شنیدم. این روباه ماه تا تونست توی ذوق این بچه(یعنی من زد) حسابی امروز این روباه ماه ضدحال بود فقط داشت توی سر این بچه که من باشم می زد ولی امروز من هم بی خیالتر از همیشه فقط ۳۲ دندون را بیرون داده بودم! چون یک سفر برام پیش آمده و از سه شنبه تا جمعه می روم سفر هر چند سفر اداریه ولی کاچی بهتر از هیچ چی!!!!!!!!!!!!

امروز گربه-سگ را بالاخره رویت کردم !توی اتاق فکر نشسته بودم که دیدم یکی از پله ها داره می آید بالا و قیافه اش هم یک کم آشناست کمی توی آرشیو چهره ها دنبال تصویر گشتم که یکدفعه دوزاری افتاد این گربه -سگ است و رفتم توی کریدور و باهاش سلام و احوالپرسی کردم !!!!!!حسابی عوض شده بود یکعالمه لاغر و سیاه شده بود و از اون کلاس و شیک بودن خبری نبود یک شلوار بدون کمر بند به گشادی شلوار زبلخان پوشیده بود و یک پیراهن معمولی!!!!!!!!

بعد با مارمولک پیر رفتند توی اتاق مارمولک و تا وقتی که من توی جزیره بودم هنوز توی اتاق بود و رفتار اخیر و شادی مارمولک به من این ایده را داد که احتمالا این مارمولک پیر با گربه-سگ ریخته روی هم و با هم دست به یکی کرده اند(منتظر گزارشها و پیش داوریها و پیشگوییهای اینده باشید)

شغال کبیر!!!!!!!!!!!(تعظیم کنید)

امروز هم به روال جمعه گذشته می خواهم بپردازم به معرفی شغال کبیر!!!!!!!!!!! چراکه اصلا جای انصاف نیست که مارمولک پیر را معرفی بکنم و دوست و رفیق جین جان جونیش را بدون معرفی بگذارم!!!!!!!!

خب اگر از مارمولک پیر در مورد شغال کبیر بپرسید می توان به این صورت گرفت:

موجود مقدسی است که همه زندگی و فکرش دنبال خیر و نیکی است و لو کوربوزیه را توی جیم چپش می گذارد!!!عالم دهر است و از مورچه هم بی ازارتر است و این همه مردم هستند که حق او را می خورند و گرنه این اصلا مرض هاری ندارد!!!!!!!

حال همه افراد دیگر:

اگر دفعه اول با این موجود برخورد کنی فکر می کنی جزء اون پسرهای ۱۷-۱۸ ساله آفتاب مهتاب ندیده است که ننه باباش برش داشتند و آوردندش خواستگاری از خجالت و نجابت نمی تونه سرش را بلند کنه و فقط داره گلهای قالی را می شماره!!!! و بعضی وقتها هم مثل این شیخها زیر چشمی براندازد می کنه!!!!!

ولی اگر دوست داری به همسایگی با این موجود را ادامه دهی ـ منظورم از همسایگی این است که مجبور باشی با او توی یک ساختمان زندگی کنی و اصلا هم باهاش حرف نزنی فقط از یک هوا تنفس کنید- در این صورت توصیه می کنم که حتما در مقابل بیماری هاری خود را واکسینه کنید و در حین و رود به محل خودتان مواظب باشید برای اینکه ممکن است بدون هیچ پیشزمینه و دلیل خاصی یکدفعه به شما حمله کند چون شاید دیشب توی خواب دیده است که همسایه اونوری که شما باهاش قهر هستید داشته می خندیده و در این صورت فکر خواهد کرد که شما به صورت تلی پاتی با اون همسایه که اصلا باهاش حرف نمی زنید داشتید باهاش صحبت می کردید پس شما محکوم به حمله است و به صورت شدید باید بهتون حمله کند و پس بنابراین اگر قصد عبور از کنار این موجود را دارید واکسن یادتان نرود!!!!

این موجود همچنین اگر یک اثر انگشت مورچه را بروی یک جایی ببنید فکر می کند که حتما یک فیل از اونجا گذشته و مثل کارگاه کاستر دنبال رد پا را که به سمت انگشتان خودش می رود می گیرد ولی آن را به نام یک موجود بیچاره که همان چوبین است تعبیر می کند!!!!!!این چوبین بیچاره جزئ موجوداتی است که در سایه همسایگی دیوار به دیواری با این شغال کبیر اولین موجودی است که در معرض حملات این موجود است!!!!!!!!!!

از جمله آروزه های این شغال پیری است یعنی همیشه فکر می کند که  مرشد و راهبر پیر جزیره با دویست سال سن است که دیگر انجام خیلی از کارها که در زمان شیپورچی به علت اینکه کم سابقه ترین و نامربوط ترین عضو این جزیره بود بر عهدش بود را حالا به جوانان بسپارد و دوران پیری را بنشیند با دوستان و مریدان و نوکران سینه چاک خیالی سپری کند!!!!!!!!

این شغال جزء کثیف ترین و خاله زنکترین حیوانات می باشد که منبع هرگونه تهمت و هر حرف خاله زنکی را می توانید از او پیدا کنید و دوستان این حیوان فقط  یک سری گلاتیورهای تهی مغز است که فقط با آنها رفت و آمد می کند!!!!!!!!!!و با توجه به این عدم تعادل رفتاری هم فکر کنم از لونه هم اخراج شده و فقط توی جزیره روز و شب می گذراند!!!! و هر وقت بری با این گلادیتورها به قلیون نشده و دمپایی به پا اینو و اونور می رود!!!!!!!!!!

روباه ماه حسود و شیر شاه دست و دلباز!!!!!!!

دیروز روز روز جلسه و صیح باید به دو تا جلسه می رفتم که من جیم فنگ را زدم و هرچی صدای خروسک بی محل را دراوردن  من اهمیت ندادم و بی خیال شدم!!!!!!!!

دیروز (دیروز نه پریروز) یک خبر از فامیل به روباه ماه رسیده بود که داشت از حسودی و نامیدی خودش  را می کشت و همش اوازهای نامید کننده می خواند و دست از زندگی کشیده بود و دیگر نمی خواست زنده بمونه از این حرفهای صدمن یغاز داشت می گفت و من هم رفته بودم توی اتاق فکر نشته بودم داشتم تولید علم می کردم و مجبورش می کردم به جای چرت و پرت گفتن کار کند !!!!!!!!! این روباه ماه جزو تن پرورترین موجودات که فقط دوست داره دهنش باز کنه و توتها درسته بیوفتند توی دهنش و یکی هم فکشو تکون بده تا آنها جویده بشه و یکی هم با فشار آنها را بده تو!!!!!!!!! و سر این مسائل تولید علم  من باید حرص و جوش بخورم و کارها را بکنم و ازش کار بکشم!!!!! برای یک بار ارزو به دل موندم که یک کاری را انجام بده و از من بخواد که ادامه اش بدم!!!!!!!!!(( بهتر این بحث را بیشتر ادامه ندم والله فردا یا پس فردا پوستم کنده است )))

امروز هم جلسه مهم ابتکار جدید شیرشاه را با گوگولی مگولیهای جزیره داشتیم که من قربون این گوگولیهای خودم برم که هیچکدام نیامدند!!!!!! چرا دو نفرشان به نمایندگی امدند و دست شیرشاه را توی حنا گذاشتند!!!!!!!!! و بعد رفتم با نور چشم شماره ۴ دیدار کردم که این موجود جزئ پولپرست ترین و دغل بازترین نور چشمان است  اول دعوا  می کنه که من زیاد می خواهم و غیره و بعد میاد تورو خدا همنون را هم بدین و برای من قابل قبوله و اگر کار دیگری هم دارید من در خدمتان هستم!!!!!!!!!

و بعد شیر شاه دست و دلبازیش گل کرد و هفت تا از این حلبیهایش را که پدر زنش بهش انداخته بود غالب کرد به من که من هم تقدیم کنم به نور چشمان عریز و من هم انبارشون کردم تا از نور چشمان عزیر بعدا پذیرایی کنم!!!!!!!!!

من هم عصر بعد از اینکه هرچه حلبی بود جمع کردم و بردم به جزیره با منظره حیرت انگیزی روبرو شدم شغال کبیر با دمپایی پلاستیکی نارنجی داشت از همسایه خرید می کرد!!!!!!!!!!!!! این جانور آخر حقظ ابرو و احترام است!!!!!!! (شاید فردا در موردش بنویسم اگر نظر و پیشنهادی دارید زوتر اعلام کنید تا این موجود نادر و نایاب را بهتر معرفی کنم)

در این بین چند روز بود که من با مارمولک پیر قهر بودم و اصلا محلش نمی دادم و چون یک حرف باره من کرده بود که من فقط تونسته بودم دو تا بازش کنم برای همین باید تاوان پس می داد و برای همین هم دیروز هیچکدام از جلسه نرفتم و امروز هم امده بود برای اشتی ولی من هم اصللا بهش رو ندادم اون هم هی می امد منت کشی ولی ایندفعه دیگه مثل دفعه های قبل نیست!!!!!!!! تا حال گیری حسابی ازش نکنم ولش نمی کنم!!!!!!!!!

حرفهای درهم برهمه بی سرو ته!!!!!!!!!!!!!

دیروز در سایه برق و حوصله نتونست به روز کنم و در ثانی نیز اتفاق خاصی نبود باز رفت و آمد به جزیره مرکزی بود و جلسه های خسته کننده و دعوا و دوباره بازگشت!!!!!!!!!

امروز هم اتفاق خاصی نیافتاد من تصمیم  به ییلاق گرفتم پس رفتم اتاق فکر و دفتر و دستکم را جمع کردم و تصمیم بر ساکن شدن در مقر حکومتی گرفتم!!!!! و شروع به تولید علم کردم !!!!!!!! و این دفعه از اون علمهایی است که اگر مارمولک پیر و تینیون متوجه شوند کله منو می کنند و فکر کنم تا چند سال نباید اون طرفا آفتابی بشم!!!!!!!!!

امروز فقط خاله خرسه توی جزیره بود و خرس کوچولو هم بدنبال تولید علم رفته بود و روباه ماه هم رفته بود به مقر حکومتیش داشت هی کار خراب می کرد و غر می زد!!!!!!!!!

امروز پینوکیو هم آمده بود تا به خاطر شکارش که در سایه ولیعهد از دستش در رفته گریه کنه!!! این بیجاره هم این دفعه دست  یک جنگل با جانواراش افتاده و حسرت گربه نره و روباه مکارو میخوره!

امروز بعد ار ظهر هم یک اتفاق جالب افتاد در شهر بارسلون اسپانیا(یکی از جنگلهای ثرت مند) داشتند مدال پخش می کردند و من و روباه ماه هم تصمیم گرفتیم از این مدالها جمع کنیم ولی مدالها خیلی گنده تر از دهن ما بودند برای همین منصرف شدیم ولی امروز یک پیغام دریافت کردیم که تورو خدا بیایید بردارید! ما هم با پررویی تمام تصمیم بر جمع کردن گرفتیم!

جلسه تعلیم در جزیره مرکزی!!!!!!!

امروز صبح روباه ماه جلسه تعلیم در دفتر مرکزی برگزار کرد!!!!!!!!این جلسات از اون جلسات خفن است که فقط باید از صبح تا شب کارتو ول کنی و بری بشینی توی جلسه مزخرف و قیافه پلنگ صورتی و بوفی و خر شرک  و گربه نره و از حمه مهمتر مارمولک پیر را تحمل کنی!!!!!!!

امروز هم از اون جلسات بود که حسابی دعوایی بود!اعصاب من به خاطر مسایلی حسابی خرد بود و دنبال یک بهانه بودم تا دعوا کنم و توی این جلسه چیزی که فراوان بود موضوع برای دعوا !!!!!!!!!!! اول این خر شرک شروع کرد به خر بازی در آوردن اگه از در می انداختی بیرون از توی پنجره سرشو می کرد تو  و شروع می کرد به دوباره تگرار همان آواز خر در چمن و من هم حسابی قاطی کردم و شروع به دعوا و روبا ماه هم از طرف دیگر و جلسه داشت دیگه حسابی جنجال می شد که مارمولک پیر میانه را گرفت و پنجره را بست و گفت هرچی شما می گید به این خره توجه نکنید!!!!!!!!

بعد حال این پلنگ صورتی را گرفتم این پلنگ صورتی یک نخ گرفته بود و داشت هرچی من می بافتم را رشته می کرد که به هش گرفتم ولش کن برگشت گفت من کاری نمی کنم این تویی که داری می کنی من هم گفت پس بزار بدم انگشت نگاری که خودش باخت و حرفش را پس گرفت!!!!!!!! 

بعد من زود به بهانه پذیرایی از مهمانان مرکز حکومتی زود از جلسه جین فنگ شدم و برگشتم جزیره خودمون!!!! ولیعهد نیز امده بود تا شکار تینیون را تحویل بگیره و پیروزاه داشت نگاه می کرد و من هم فردا حتما باید این قضیه را به تینیون تسلیت بگم!