خیلی وقتها دلم خواسته اتفاقات مختلفی را که توی روز برام می افته مثل سابق بیام بنویسم و بعد بخونم و از یاداوری اونها بخندم ولی نمی دونم چرا دیگه نمی تونم بنویسم!
شایدهم جزیره بوق و کرنا چندان هم پر از اتفاق مثل جزیره قبلیم نیست! اونجا یک درخت برای خودم دارم که هیشکی دستش به من نمی رسه و من خودم هم دور از سایرین زندگی آرومی رو اونجا شروع کردم و گه گاهی با قش قش و پلنگ صورتی دعوا می کنم که آخر سر هم من زیاد پیگیری نمی کنم و اونا هم کارهای خودشون را ادامه می دن!
امروز روز ادب و آموزش توی جزیره بود و من هنوز برای ادب و آموزش می یام به این جزیره و زودی رفتم یک اسباب بازی سرکاری به گاگول یکیها دادم و اومدم نشستم پشت اینترنت برای وب گردی!
تا بعد
جزیره ات جفت جزیره منه.نمی دونم چرا.نکنه ما هردو توی یه جزیره ایم.با دود علامت می دم ببین چیزی می بینی
سلام دوست عزیز، خسته نباشید...
دلتنگ ناصریا آپدیت شد با :
365 حسرت را، همچنان می کشم بدنبالم ......
www.deltange-naseria.blogsky.com
موفق باشی ....