خیلی وقتها دلم خواسته اتفاقات مختلفی را که توی روز برام می افته مثل سابق بیام بنویسم و بعد بخونم و از یاداوری اونها بخندم ولی نمی دونم چرا دیگه نمی تونم بنویسم!

شایدهم  جزیره بوق و کرنا چندان هم پر از اتفاق مثل جزیره قبلیم نیست! اونجا یک درخت برای خودم دارم که هیشکی دستش به من نمی رسه و من خودم هم دور از سایرین زندگی آرومی رو اونجا شروع کردم و گه گاهی با قش قش و پلنگ صورتی دعوا می کنم که آخر سر هم من زیاد پیگیری نمی کنم و اونا هم کارهای خودشون را ادامه می دن!

امروز روز ادب و آموزش توی جزیره بود و من هنوز برای ادب و آموزش می یام به این جزیره و زودی رفتم یک اسباب بازی سرکاری به گاگول یکیها دادم و اومدم نشستم پشت اینترنت برای وب گردی!

تا بعد

نظرات 2 + ارسال نظر
نینا چهارشنبه 7 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 11:52 ق.ظ http://sibeeshgh.blogsky.com

جزیره ات جفت جزیره منه.نمی دونم چرا.نکنه ما هردو توی یه جزیره ایم.با دود علامت می دم ببین چیزی می بینی

sepideh پنج‌شنبه 8 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 09:29 ق.ظ http://deltange-naseria.blogsky.com

سلام دوست عزیز، خسته نباشید...

دلتنگ ناصریا آپدیت شد با :

365 حسرت را، همچنان می کشم بدنبالم ......

www.deltange-naseria.blogsky.com

موفق باشی ....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد