روباه ماه حسود و شیر شاه دست و دلباز!!!!!!!

دیروز روز روز جلسه و صیح باید به دو تا جلسه می رفتم که من جیم فنگ را زدم و هرچی صدای خروسک بی محل را دراوردن  من اهمیت ندادم و بی خیال شدم!!!!!!!!

دیروز (دیروز نه پریروز) یک خبر از فامیل به روباه ماه رسیده بود که داشت از حسودی و نامیدی خودش  را می کشت و همش اوازهای نامید کننده می خواند و دست از زندگی کشیده بود و دیگر نمی خواست زنده بمونه از این حرفهای صدمن یغاز داشت می گفت و من هم رفته بودم توی اتاق فکر نشته بودم داشتم تولید علم می کردم و مجبورش می کردم به جای چرت و پرت گفتن کار کند !!!!!!!!! این روباه ماه جزو تن پرورترین موجودات که فقط دوست داره دهنش باز کنه و توتها درسته بیوفتند توی دهنش و یکی هم فکشو تکون بده تا آنها جویده بشه و یکی هم با فشار آنها را بده تو!!!!!!!!! و سر این مسائل تولید علم  من باید حرص و جوش بخورم و کارها را بکنم و ازش کار بکشم!!!!! برای یک بار ارزو به دل موندم که یک کاری را انجام بده و از من بخواد که ادامه اش بدم!!!!!!!!!(( بهتر این بحث را بیشتر ادامه ندم والله فردا یا پس فردا پوستم کنده است )))

امروز هم جلسه مهم ابتکار جدید شیرشاه را با گوگولی مگولیهای جزیره داشتیم که من قربون این گوگولیهای خودم برم که هیچکدام نیامدند!!!!!! چرا دو نفرشان به نمایندگی امدند و دست شیرشاه را توی حنا گذاشتند!!!!!!!!! و بعد رفتم با نور چشم شماره ۴ دیدار کردم که این موجود جزئ پولپرست ترین و دغل بازترین نور چشمان است  اول دعوا  می کنه که من زیاد می خواهم و غیره و بعد میاد تورو خدا همنون را هم بدین و برای من قابل قبوله و اگر کار دیگری هم دارید من در خدمتان هستم!!!!!!!!!

و بعد شیر شاه دست و دلبازیش گل کرد و هفت تا از این حلبیهایش را که پدر زنش بهش انداخته بود غالب کرد به من که من هم تقدیم کنم به نور چشمان عریز و من هم انبارشون کردم تا از نور چشمان عزیر بعدا پذیرایی کنم!!!!!!!!!

من هم عصر بعد از اینکه هرچه حلبی بود جمع کردم و بردم به جزیره با منظره حیرت انگیزی روبرو شدم شغال کبیر با دمپایی پلاستیکی نارنجی داشت از همسایه خرید می کرد!!!!!!!!!!!!! این جانور آخر حقظ ابرو و احترام است!!!!!!! (شاید فردا در موردش بنویسم اگر نظر و پیشنهادی دارید زوتر اعلام کنید تا این موجود نادر و نایاب را بهتر معرفی کنم)

در این بین چند روز بود که من با مارمولک پیر قهر بودم و اصلا محلش نمی دادم و چون یک حرف باره من کرده بود که من فقط تونسته بودم دو تا بازش کنم برای همین باید تاوان پس می داد و برای همین هم دیروز هیچکدام از جلسه نرفتم و امروز هم امده بود برای اشتی ولی من هم اصللا بهش رو ندادم اون هم هی می امد منت کشی ولی ایندفعه دیگه مثل دفعه های قبل نیست!!!!!!!! تا حال گیری حسابی ازش نکنم ولش نمی کنم!!!!!!!!!

نظرات 2 + ارسال نظر
۲۵cent پنج‌شنبه 5 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 09:13 ب.ظ http://25CENT.BLOGSKY.COM

سلام.وبلاگ خوب و قشنگی داری.برای داشتن چنین وبلاگی بهت تبریک می گم .اگه دوست داشتی به ما سری بزنید و نظر هم بدین واگه خواستین ای دی برای چت بذارید.با تشکر عضوی کوچک از خانواده ۲۵.

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 5 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:04 ب.ظ

که اینطور دفعه بعد که باز گیر افتادی کاسه چه کنم چه کنم دستت گرفتی می گم یه من ماست چقدر کره داره.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد