سینبای خر فرض شده!!!!!!!!!!!!!!

این چند روزه اعصابمم خیلی داغونه! حوصله جزیره و جنگل و شیرشاه و مارمولک پیر را ندارم!!!!!! می خواستم یکی را پیدا کنم و باهاش دعوا کنم و برای همین رفتم سراغ مارمولک پیر!!!!!!!!!! ولی اون هم بدتر منو عصبانی کرد!!!! نه اینکه باهام دعوا کنه برعکس می خواست خرم کنه و یکعالمه تعارف دروغ بهم کرد!!!!!!!!!!!

راستش من برای ریاست جزیره که می خواستم باندازم روی سر گربه-سگ و رفته بودم با مارمولک پیر اتمام حجت کنم ولی اون فکر کرد که من می خواهم ناز کنم و شروع کرد به خر کردن من!!!!!!!!! اونقدر هندونه داد بغلم که من مونده بودم که چطور می تونم از لای در رد بشم!!!!!!!! من هم نشسته بودم به حرفهاش گوش می کردم و توی دلم می گفتم خر خودتی من شده بودم یک فرد مدیر و مدبر و باهوش و با خلاقیت و هرچی صفت خوب که می توانید به من نصبت دهید را بهم گفت!!!!!!! من باید گربه- سگ را مدیریت بکنم!!!!!!!!(جلالخالق از کی تا حالا زیر درست رئیس را مدیریت می کنه!!!!!!!) و باید بهش بگم چیکار بکنه و چیکار نکنه!!!!!!!!!واقعا نمی دانم خودش فکر می کرد که من همه این حرفهاشو باور کردم؟؟؟؟؟؟؟ یعنی فکر می کنه من تا این اندازه احمقم که دم خروس را دیده باشم و قسمش را قبول کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ حرف اونیکه به کرات پشت سر من و روی خودم یکعالمه حرف بارم کرده است!!!!!!!

 و من هم از حرص فقط چندتا تیکه  بهش پروندم که بفهمه خر خودشه ولی اون هم اصلا به روی مبارکه نیاورد و تقریبا بدون هیچ نتیجه ای از مقرر حکومتیش اومدم بیرون ولی من هم با خودم نقشه هایی کشیدم و می خواهم انها را اجرا کنم!!!!!!! شاید روزهای اینده بنویسم!!!!!!!!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد