گفتگو با گربه سگ!!!!

بعد چند روز خوردن و خوابیدن بلاخره امروز رفتم جزیره !!!!!! البته یک کم دیر رفتم و بعد توی حیاط چشمم به جمال شیرشاه و مارمولک پیر روشن شد!!!!!!!! طبق معمول شیرشاه شروع کرد به درس پرسیدن ازم که چیکار کردی فلان کار را بهمان کن و از این حرفها!!!!!!!!

بعدش رفتم به سمت مقر حکومتی دیدم که در همسایه بغلی بازه اول فکر کردم شیپورچیه آخه من یا شیپورچی همسایه هستم ولی بعد دیدم گربه سگ اونجاست و نشسته داره با تلفن صحبت می کنه و من هم فرصت را مناسب دونستم و رفتم یک کم باهاش صحبت کنم تا مزه دهنش را بفهم و ببینم حاضره که ریاست جزیره را قبول کنه یا نه!!!!من خیلی می ترسیدم که قبول نکنه ولی اونجوری که صحبت کرد فهمیدم که خیلی مشتاقه و همچنین خیلی عوض شده و سختی کشیده و من هم دلم براش سوخت ولی صدتا لعنت به خودم فرستادم که نباید دلسوزی کنم و بعد پشت سر شیرشاه یکعالمه گفت در حقیقت و اقعیت را گفت و بعد از من راجب به مارمولک پیر پرسید و منهم هیچی بهش نگفتم چون ایندفعه نمی خواهم توی روال طبیعی کارها دخالت کنم و می خواهم همه چیز را ول کنم تا هرچی پیش می آید برود !!!!!!!!چون سر مارمولک پیر من و روباه ماه خیلی دخالت کردیم و به این مارمولک یکعالمه اطلاعات دست اول دادیم که توانست مارمولک بازی بکنه و سر گربه سگ نمی خواهم همون تجربه قبلی را داشته باشم!!!!!!!

در مورد قلعه شنی همسر و لیعهد توی هفته های گذشته نوشته بودم و در طی دعوا ولیعهد برگشته بود به خانم کوچولو گفته بود که این مارمولک پیر سر از هیچ کاری در نمی اره و سابقه نداره!!!!!!!!!! و این خانم کوچولو می خواست این حرف را یجوری به مارمولک پیر بگه برای همین هم امروز به یک بهانه ای رفت پیشش و این حرف را بهش گفت و ما دوباره مراسن جشن داشتیم!!!!!!!!!!!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد